English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2638 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to get a word in edgewise U طرفی را میان صحبت شخص پرچانه دیگر انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
athwart U از طرفی بطرف دیگر
horizontal U دراز کشیدن به صورت تخت یا حرمت از طرفی به طرف دیگر و نه از بالا به پایین
dialogue U صحبت با شخص دیگر
dialogues U صحبت با شخص دیگر
dialog U صحبت با شخص دیگر
get hold of (someone) <idiom> U (برای صحبت)به گیر انداختن شخص
among other things U میان چیزهای دیگر
among others U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان چیزهای دیگر
inter alia U میان اشخاص دیگر
telephones U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoned U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephone U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
telephoning U ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
interpolating U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolate U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolates U در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
inclusive U چیزی هک در میان چیز دیگر شامل شود
shunts U به خط دیگر انداختن
shunted U به خط دیگر انداختن
shunt U به خط دیگر انداختن
to p on one thing to another U چیزی را به چیز دیگر انداختن
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
long-winded U پرچانه
long winded U پرچانه
jawy U پرچانه
data interchange format U استانداردی در میان سازندگان نرم افزار که اجازه میدهدتا داده از یک برنامه برای برنامههای دیگر قابل دسترس باشد
persnickety U وسواسی پرچانه
talkative U وراج پرچانه
pernickety U وسواسی پرچانه
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
interregnum U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregna U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
interregnums U فاصله میان دوره یک سلطنت با دوره دیگر
Apple Key U کلید مخصوص روی صفحه کلید Macintosh Apple که ترکیب آن با کلیدهای دیگر یک راه میان بر برای انتخاب منوها است
impartiality U بی طرفی
one tideness U یک طرفی
one sidedness U یک طرفی
secund U یک طرفی
cubical U سه طرفی
neutrality U بی طرفی
triacontahedral U سی رویه سی طرفی
yon U شخص ان طرفی
neutralism U سیاست بی طرفی
neutralism U روش بی طرفی
Do you know who you are dealing with? U میدانی با کی طرفی ؟
neutral state U حالت بی طرفی سیاسی
neutralism U حفظ بی طرفی سیاسی
mixers U انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
mixer U انداختن میلههای بولینگ با میلههای دیگر
disinterestedly U ازروی بی طرفی یابی علاقگی
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
medoterranean U واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock U میان چوب میان تیر
intervenient U در میان اینده واقع در میان
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
psychophysics U علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
let down U پایین انداختن انداختن
colloquy U صحبت
chitchat U صحبت
collocutor U هم صحبت
confabulation U صحبت
talk U صحبت
talked U صحبت
talks U صحبت
colloquies U صحبت
mouthing U صحبت
mouths U صحبت
converse U صحبت
conversed U صحبت
mouthed U صحبت
parle U صحبت
converses U صحبت
mouth U صحبت
conversing U صحبت
talked U صحبت کردن
duologue U صحبت دونفری
pillow talk U صحبت خودمانی
dialogues U گفتگو صحبت
dialogue U گفتگو صحبت
private talk U صحبت خصوصی
sniffling U صحبت تودماغی
natters U صحبت دوستانه
speaks U صحبت کردن
natter U صحبت دوستانه
nattering U صحبت دوستانه
speak U صحبت کردن
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
well spoken U خوش صحبت
well-spoken U خوش صحبت
talk U صحبت کردن
chit-chat U صحبت کوتاه
chit chat U صحبت کوتاه
talks U صحبت کردن
aside U صحبت تنها
conversationalist U خوش صحبت
conversationalists U خوش صحبت
speech U صحبت نطق
speeches U صحبت نطق
nattered U صحبت دوستانه
sniffled U صحبت تودماغی
conversable U خوش صحبت
my inter locvtor U طرف صحبت من
confabulate U صحبت کردن
shoptald U صحبت بازاری
chatty U خوش صحبت
asides U صحبت تنها
telephone frequency U فرکانس صحبت
sniffle U صحبت تودماغی
talk up <idiom> U صحبت درمورد
sniffles U صحبت تودماغی
conversationist U خوش صحبت
chitchat U صحبت کوتاه
cross talk U تداخل صحبت
coze U صحبت خودمانی
to talk [to] U صحبت کردن [با]
articulate U ماهر در صحبت
articulates U ماهر در صحبت
articulating U ماهر در صحبت
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
gest U کار نمایان هم صحبت
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
sniffling U تودماغی صحبت کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
geste U کار نمایان هم صحبت
sniffles U تودماغی صحبت کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnob U صحبت دوستانه کردن
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
whispery U اهسته صحبت کننده
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
She was talking to (with ) a friend . U داشت با دوستش صحبت می کرد
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
Recent search history Forum search
1affixation
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1popsicle
1یک روز در میان
1مرض سینه وبغل
1The guy I know him has the ability to ferret out the facts.
2تعریف فونتیک چیست؟
1No hablas espagnol
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com